الیساجونمالیساجونم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
هلیا عسلمهلیا عسلم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

فرشته ها

تولد الیسای عزیزم

الیسای عزیزم دیروز 7 ساله شد . دیگه اینقدر بزرگ شده که راجع به کیک تولدش و شام تولدش و  حتی لباس های ما هم نظر بده  . یه مهمانی داشتیم با حدود 17 مهمان که متل همیشه جای فامیل های بابا سبز بود . اینقدر الیسا توی مهمانی تولدش شیطونی کرد و بپر بپر کرد که از نظر هیجان با مهمانی 2 سالگی اش  هیچ فرقی نداشت من که سعی کردم خیلی تحمل کنم اما بالاخره دیگه دعواش کردم . دیگه متل گذشته تو فکر ظواهر مهمانی و تزئین های زیادش نبودم چون درگیری مدرسه و کلاس های فوق برنامه الیسا و کلاس موسیقی و کلاس های دانشگاه خودم  و رسیدگی به درخواست های هلیا عسلی وقتی برای این امور برام نمی گذاره .   ...
6 آبان 1396

1.2.3. سلام مدرسه

فقط 2 روز دیگه تا جشن بازگشایی مدارس یا همون جشن شکوفه ها مونده  و منتظریم تا یه مرحله خیلی جدید و متفاوت برای الیسای عزیزم رقم بخوره خودم که به عادت سال های بچگی ام- که طاقت نداشتم تا روز اول مدرسه یا عید برسه تا لباس نو هام یا کیف و کفش و روپوش مدرسه را بپوشم - بی تاب رسیدن اون روز هستم تا الیسای عزیزم هم فرم های جدید را بپوشه بره به سوی راهی که شروع  12 سال پر تلاش و اینده سازه . تا حالا چندین بار به بهونه گرفتن یه تیکه از وسایل اش روپوش و مقنعه و کفش و کیف اش را براش پوشیدم و قربون صدقه اش رفتم حتی وقتی براش جا مدادی و انواع دفتر ها را گرفتم  هم روپوش و کفش اش را براش پوشیدم کیف اش را انداختم روی کوله اش و با هزار جو...
27 شهريور 1396

فارغ التحصیلی الیسا جونم

بله. بالاخره فرشته زیبای من 6 سال را تمام کرد و از مهد کودکی که از 15 ماهگی را اونجا گذرونده فارغ التحصیل شد  و باید 3 ماه دیگه وارد مدرسه بشه با کلی تلاش و کوشش تونستم اسمش را توی مدرسه شاهد  ،که دقیقا توی خیابان روبرویی دانشگاه  است ، بنویسم و بالاخره هفته گذشته موفق شدم. الیسای عزیزم  از اینکه قراره بره کلاس اول خیلی خوشحاله  وفکر می کنه که رفتن به کلاس اول به معنای بزرگ شدن  و انجام دادن هر کاری هست که  خودش صلاح بدونه . عزیزکم فکر می کنه حالا که بزرگ شده هلیا باید ازش حرف شنوی داشته باشه. البته من هم قصد ندارم اونو از این رویای شیرین بیرون بیارم . با یه لذتی می گوید که وقتی مدرسه رفت می تونه هر ش...
4 تير 1396

الیسا و احساس مسئولیت هایش

الیسا جونم دختری است که نسبت به دیگران با احساس مسئولیت هست . اوایل فکر می کردم فقط به خاطر علاقه به هلیا است که گاهی بهش غذا می دهد ، شلوار پای هلیا می کنند ، چراغ دستشویی را برایش روشن می کند و.... اوایل این احساس مسئولیت و علاقه اش را می پسندیدم . اما اخیرا متوجه شدم که الیسا نسبت به همه همین طور است  . یک بار یک هفته به مهد کودک نرفته بود ، آزاده جون مربی اش گفت که وقتی الیسا نبوده  دست راستم تو کلاس نبوده الیسا خیلی تو کارهای مهد بهم کمک می کنه . آزاده جون توضیح داد الیسا هم کلاسی دارد به نام امید --- که اتفاقا الیسا تو خانه هم از امید زیاد صحبت می کند --- و امید ظاهرا در اوایل سال تحصیلی خیلی ناسازگار بوده و حرف های مربی را ...
26 دی 1394

دردانه من 5 ساله شد

الیسای عزیزم امروز پنجمین پاییز عمرش رسید و 5 ساله شد. اما به خاطر اینکه فقط دو روز از عاشورا گذشته و بابا هم ماموریت هست و من هم امروز نوبت دندانپزشکی دارم جشن تولدش خلاصه شد به یک جعبه شکلات واسه دوستان و مربی های مهد کودک . و البته امروز مامان جون شهناز  برای دادن هدیه تولدش می اید خانه ما . همین و البته  الیسای من مشغله های ما را درک کرد و وقتی براش توضیح دادم که نمی توانم واسش جشن بگیرم ، گفت اشکال نداره به جاش وقتی بابا اومد می رویم شهر بازی گانگو  و هلیا هم می بریم و البته نی نی وبلاگ هم یه بنر تبریک بالای وبلاگ الیسا گذاشته بود ...
4 آبان 1394

جشنواره نقاشی

چند وقت پیش از طرف مهد کودک یک برگه هایی را به بچه ها داده بودند تا با کشیدن نقاشی با موضوع ازاد در جشنواره نقاشی کودکان استان شرکت کنند و نقاشی الیسا جونم هم از طرف مهد کودک برای شرکت در جشنواره  فرستاده شده و  از طرف کارشناسان اون نمایشگاه نقاشی انتخاب شد و این اولین موفقیت هنری فرشته ام بی نهایت ما را خوشحال کرد   و  به مناسب این موفقیت الیسا جونم را بردیم یک تآتر کودک به اسم راز جنگل که با جنبه های دیگر هنر هم اشنا بشود. یه نمایش زیبایی بود که البته بیشتر از الیسا و هلیا من و بابایی از دیدن نمایش لذت بردیم   ...
18 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته ها می باشد