الیساجونمالیساجونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
هلیا عسلمهلیا عسلم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

فرشته ها

جشن قرآن مدرسه هلیا عسل

دقیقا نمی دونم  جشن قرآن چی بوده و یا هدفش چی بوده . اما ظاهرا به معنی این هست که بچه ها با کتاب قرآن آشنا بشوند و شروع درس قران اشون با یک خاطره خوش و زیبا باشه. کتاب قران  را روبان تزیین کردیم.  من روبان سبز ماشی برای تزیین کتاب هلیا گرفتم  توی جشن بهشون هدیه  داده بودند و کیکی با تصویر کتاب قرآن . به هلیا که خیلی خوش گذشته بوده به ویژه با چادر نمازی که از الیسا خانم امانت گرفته بود  و سرش کرده  درست مثل یک فرشته شده بود. خودش هم با یک جفت موگیر چادرش را روی سرش فیکس کرده  هلیای عسلم از مدرسه رفتن توی این 3 هفته خیلی راضی هست. به مشق نوشتن علاقه داره و دست خط خوب و قابل قبولی داره .  ...
21 مهر 1398

تولد 3 سالگی هلیا عسل

تولد 3 سالگی هلیا  عسل خیلی کوچولو و بی سر و صدا برگزار شد چرا که مامان بزرگم حدود 20 روزه که فوت شده است اما به جاش تو تعطیلات عید فطر رفتیم شمال  پیش خانواده بابایی     و سفر شمال با قطار باغ بابا بزرگ فریدون کنار خانه عمه معصومه مهسا جون دختر عمه معصومه   ...
23 تير 1395

اطلاعات عمومی هلیا عسل

    مدتی است که دخترانم به بازی با حیوانات علاقه مند شده اند. حیوانات اسباب بازی که دارند را می چینند روی کانتر آشپزخانه و هر کدام به ترتیب یکی از حیوانات را بر می دارند و شروع می کنند به توضیح دادن راجع به آن حیوان.اینکه جزء حیوانات اهلی است یا وحشی؟ کجا زندگی می کنند؟ و چه غذایی را می خورد. هلیا دیشب  اطلاعاتی که تازه از محبوبه جون-مربی مهد کودک اش_ راجع به حیوانات یاد گرفته بود را با الیسا به اشتراک می گذاشتد و گفت: پرنده ها از چوب های کوچولو استفاده می کنند تا بااونها کالسکه (لانه) درست کنند.الیسا که خیلی تعجب کرده بود گفت پرنده ها که کالسکه ندارند و هلیا با اعتماد به نفس بالایی گفت بعضی از پرنده ها با چوب ک...
7 ارديبهشت 1395

هلیا ی تقلید کار

هلیا عسل من بدجوری در امور مربوط به الیسا کنجکاوی می کنه و مطالب آموزشی  الیسا را بیشتر از خودش مورد توجه قرار میده به طوری که معمولا تمام شعر هایی را که الیسا یاد می گیره را خیلی زود حفظ می کنه .  و اطلاعات زیادی در رابطه با استاندارد ، علامت استاندارد و کاربرد آن می داند. همچنین راجع به رنگ درخت ها تو فصل های مختلف سال کلی مطلب می داند. راجع به لباس ها در فصل های سرد و گرم سال می داند اما مطالب آموزشی کلاس خودش واسش جالب نیست مثلا هنوز رنگ ها را یاد نگرفته و براش تفکیک رنگ ها هیچ اهمیتی نداره . بالا و پایین را نمی داند . اما دست چپ و راستش را یاد گرفته. و این تبعیت از الیسا را تا جایی پیش برده که امروز که الیسا کلاس ژیمناستیک داش...
5 دی 1394

هلیا جونم 24 ماهه شد

خدا را هزار مرتبه شکر که من امسال زنده هستم و  دو سالگی  فرشته ام  را دیدم روز ی که  به دنیا آمده بود  آرزو می کردم که هلیا زود یک ساله شود و در یک سالگی آرزو داشتم که زود دو ساله شود  و  الان تنها آرزویم در رابطه با او این است که زود زودی سه ساله شود  تا من بتوانم دقایقی را برای خودم وقت بگذارم این مشکل نداشتن هیچ وقت و فرصتی  برای خودم برایم بد جوری عقده شده و چنان  پرداختن  به نیازها و علایق خودم برام حسرت شده که می ترسم تا بزرگ شدن بچه هام زنده نباشم تا مثل سابق  دقایقی در روز را به  برای خودم بگذرانم و بد جوری به خواهر و زن داداشم حسودی ام می شود وقتی توی مهمانی ها د...
13 تير 1394

22 ماهگی هلیا عسل و غیبت 15 روزه

هلیا عسلم 12 اردیبهشت 22 ماهگی را تمام کرد و جهت  اتمام شیر و شیرخوارگی به مدت 10 روز به خانه مامان جون سفر کرده  که البته بعید می دانم که توی این مدت 10 روز بتواند شیر خوردن را فراموش کند چرا که دختر سخت کوش و با پشتکار من قبلا نشون داد که در این زمینه اصلا کوتاه نمی اید. در شهریور ماه که اون عمل جراحی  وحشتناک پیش آمدو به خاطر استفاده زیاد انتی بیوتیک شیرم خشک و  قطع شد  هلیا همچنان به مک زدن سینه مامان ادامه داد و من هم که خیلی از بابت خشک شدن شیرم ناراحت بودم اجازه می دادم که هلیا به همین مک زدن های   الکی دل خوش باشه که حدود 2 ماه بعد از اون عمل جراحی متوجه شدم که هلیا درست مثل سابق از سینه هام  ...
15 ارديبهشت 1394

شرح کاملی از هلیا عسل 18 ماهه

عسل بانوی 18 ماهه خانه ما خیلی توانمند تر از  یک کودک 18 ماه است .  اگر چه من اصلا این توانمندیها و استقلال را دوست ندارم اما نمی دانم چرا هلیا این همه برای بزرگ شدن عجله دارد  شاید نمی داند که همه ادم بزرگ ها حسرت بچگی هاشون را می خورند و چقدر دلشون میخواهد که دوباره برگردند به دوران خوش بچگی .   عسل من از 3 ماهگی که سینه خیز رفت و هر چقدر بالشت دور برش گذاشتم که  سینه خیز نرود نشد که نشد از 10 ماهگی با تعادل عالی راه می رفت و من هر چه سعی کردم در روروک نگهش داره که اینقدر زود راه نرود نشد که نشد . از 15 ماهگی خودش غذا می خوره و موقع غذا خوردن  90% غذاش را می ریزد و من و مربی های مهد هر چقدر سعی کردیم که ...
9 دی 1393

میلادت مبارک هلیا ی عسلم

فرشته زیبا و دوست داشتنی من  هلیای عسلم  از روزی که صدای قلبت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت از اون روز  تا به امروز  و فرداها  همه  زیبایی های دنیا تلاطم  وجود و زیبایی های توست دختر زیبای  من  یکسال از میلادت گذشت و  اگر چه سخت و  پر مشقت اما شیرین خاطره انگیز شیرینی بزرگ شدنت  از این جهت لذت بخش تر بود که به قول یکی از دوستان عزیز نی نی وبلاگی می دانیم که دیگر تکرار نشدنی است  و این فرق بزرگی است بین بزرگ شدن و رشد کردن بچه اول با بچه دوم  . هلیا ی عزیزم   سال گذشته در چنین روزی مطمئن نبودم که  بتوانم این رسالت را به د...
13 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته ها می باشد