شروع سال جدید
به همین زودی 14 روز از شروع سال جدید ما گذشت ...امسال سال خوبی را شروع کردیم اگر چه مسافرت نرفتیم و از مهمانی های دوره ای فامیل هم به دلیل مسافرت رفتن فامیل ها زیاد خبری نبود اما فرصتی برای بودن در کنار هم - که بخصوص در ماه های اخر سال گذشته به دلیل مشغله کاری بابایی این فرصت را از دست داده بودیم - پیدا کردیم و بخصوص یه شیراز گردی حسابی کردیم و جاهای دیدنی را که تا حالا فرصت رفتن و بازدیدشون را نداشتیم را گشتیم و کلی بهمون خوش گذشت و به قول یکی از دوستان عزیزم یه استراحت شیرین هم داشتیم ............واسه هلیا هم فرصت خوبی بود که وارد جمع بشه و عادت کنه که صورت هایی به جز افراد خانواده را ببینه و به رفتارهاشون عکس العمل نشون بده و برای من هم که مدت 10 ماه توی خونه فسیل شده بودم فرصت خوبی بود تا حسابی انرژی بگیرم و از هوای منحصر به فرد شیراز توی این ایام نهایت استفاده را ببرم و خودمو برای یک سال کاری- حرفه ای - خانوادگی آماده کنم
امسال متوجه یه تغییری توی رفتار مون شدم که تا حالا حلاجی اش نکرده بودم اول به خودم گفتم " دیگه از دست رفتم " بعدش به خودم دلداری دادم که " عاشقی یعنی این " و بعدترش به خودم نوید دادم " سازندگی یعنی این .. یعنی والد بودن و زندگی بچه ها را سرشار کردن از زندگی "
توی کل دید و بازدید ها و گشت و گذارهای نوروز امسال تمام فکر و ذهن ما متوجه این بود که به بچه ها خوش بگذره، راحت باشند . تغذیه اشون به هم نخوره --بخصوص هلیای عسلم که تغذیه اش در این روزهای واپسین مرخصی من خیلی برایم مهم بود -- سردشون نشه، آفتاب زده نشوند. خسته نشوند .دستاشون کثیف نشه . خوش عکس بیفتند. لباس هاشون مناسب باشه و.....
با وجود این همه مشغولیات ذهنی به خودمون هم خوش می گذشت و از شادی پاره های تنمان خسنگی به وجودمون ماندگار نمیشد و هر شب راضی از روزی که با هم گذرانده بودیم به بستر میرفتیم و صبح ها هم با یه انرژی مضاعف آماده برنامه ریزی برای رقم زدن یه روز شاد دیگه با دو تا فرشته ی زندگیمون بودیم .و بابایی هم در یک سوپرایز نوروزی به این دلیل که در 5 ماه گذشته 2 مرتبه نزد خانواده اش رفته بود نرجیح داد که شیراز بمونیم و امسال را دیگه شمال نرویم
این هم از عکس های فرشته ها در نوروز شیراز