موزه حیات وحش
چند وقت پیش از طرف مهد کودک الیسا را به موزه حیات وحش بردند و این اولین تجربه اردو از طرف مهد کودک برای الیسا بود
مکالمه من و الیسا در راه بازگشت از مهد کودک برایم خیلی زیبا و دلنشین بود
- الیسا خانوم امروز رفتید موزه ؟خوش گذشت ؟ تعریف کن من وهلیا هم بدونیم اونجا چی بود و چه کار ها کردید
- کاری نکردیم فقط ویوون ها " حیوان ها " را نگاه کردیم و بعد هم میوه خوردیم و اومدیم
- موزه چه جوری بود . حیوان ها بودند؟
- اره همه ویوون ها ایستاده بودند
- حیوان ها خشک بودند؟
- نه خشک نبودند .. خیس هم نبودند . اما ایستاده بودند
- یعنی چی ایستاده بودند؟
- یعنی حرکت نمی کردند مربی اشون گفته بود که بچه های مهد کودک می آیند از سر جاتون حرکت نکنید تا بچه ها نترسند.
- که اینطور پس حرکت نمی کردند. خشک هم نبودند. کدوم حیوان ها را دیدی که جالب بودند ؟
- همشون را نگاه کردم . اما دایناسور اشون فقط استخوان داشت اما گوشت و مو و چشم نداشت فقط استخوان هاش مونده بود
- جدی ، چه جالب . اون حیوان ها را هم دیدی که سرشون را به دیوار نصب کرده بودند؟
- سرشون ؟؟؟ نه هیچ سری که روی دیوار نبود همشون روی کاشی بودند. (الیسا جونم اصلا حیوان هایی که سرشون روی دیوار های بلند موزه نصب شده را ندیده بوده و در واقع فقط محیط پایین موزه را نگاه کرده )
- اون گرگ را هم دیدی که یه بچه به به ای را خورده بود ؟ (یک گرگ در حالی که بزغاله ای به دهانش گرفته خشک کرده اند )
- نه به به ای را که نخورده بود فقط دندونش گرفته بود . مثل گرگ شنگول و منگول
تازه بعضی از حیوان ها با مامان اشون و بعضی هاشون هم با خانواده اشون بودند
- چه جالب . مثلا کدوم حیوان با خانواده اش بود؟
پروانه ها . گوسفند ها . پرنده ها و ماهی ها کلی ماهی رنگی بود توی یک شیشه بزرگ ( آکواریوم ) بودند