الیسا و احساس مسئولیت هایش
الیسا جونم دختری است که نسبت به دیگران با احساس مسئولیت هست . اوایل فکر می کردم فقط به خاطر علاقه به هلیا است که گاهی بهش غذا می دهد ، شلوار پای هلیا می کنند ، چراغ دستشویی را برایش روشن می کند و.... اوایل این احساس مسئولیت و علاقه اش را می پسندیدم . اما اخیرا متوجه شدم که الیسا نسبت به همه همین طور است . یک بار یک هفته به مهد کودک نرفته بود ، آزاده جون مربی اش گفت که وقتی الیسا نبوده دست راستم تو کلاس نبوده الیسا خیلی تو کارهای مهد بهم کمک می کنه . آزاده جون توضیح داد الیسا هم کلاسی دارد به نام امید --- که اتفاقا الیسا تو خانه هم از امید زیاد صحبت می کند --- و امید ظاهرا در اوایل سال تحصیلی خیلی ناسازگار بوده و حرف های مربی را هم قبول نمی کرده و الیسا همیشه کنار امید بوده و برایش صحبت های آزاده جون را توضیح می داده و امید کم کم رفتار های سازگاری داشته . الیته من زیاد از صحبت های آزاده جون خوشحال نشدم و واقعا دوست ندارم الیسا ذهنش را مشغول دیگران کنه که می دانم شاید یک کم خود خواهانه باشد . چند روز قبل هم وقتی برای بردن الیسا به مهد رفته بودم الیسا علاوه بر کیف و کاپشن و شال وکلاه اش یک نایلون بزرگ را با خودش از کلاس بیرون آورد وقتی ازش پرسیدم که این نایلون چیست ؟ گفت نایلون وسایل پرهام - یکی از هم کلاسی هاش - است . از این رفتارش دیگه کمی عصبانی شدم اما چیزی بهش نگفتم
و اما
از طرف مهد کودک برنامه هایی برای جشن 22 بهمن دارند که الان حدود 1 ماه است دارند برای جشن آماده می شوند . الیسا هم برای نمایش و سرود خوانی انتخاب شده بود . در نمایش نقش مامان یک بچه شیر را داشت و خیلی هم نقش را دوست داشت و خیلی خوب نقش هاش را حفظ کرده بود و اجرا می کرد و توی سرود خوانی نیز با اینکه سرود سختی از سالار عقیلی بود اما خیلی خوب حفظ هست . اما دیروز رفته به آزاده جون گفته که نمی خواهد که نقش مامان شیر را بازی کند و باید این نقش را بدهند به بنیتا - یکی دیگر از هم کلاسی هاش - و بعد از کلی صحبت کردن آزاده جون و خودم با الیسا برای برگشت به نقش اش متوجه شدیم که بنیتا از اینکه توی نمایش نیست ناراحت بوده و الیسا یا این کارش خواسته به بنیتا کمک کند. من و بابا خیلی خیلی از این رفتارش ناراحت شدیم و برای تنبیه این کارش بهش اجازه تمرین در سرود را هم ندادم و گفتم روز جشن اصلا اجازه ندارد به مهد برود . نمی دانم چه طور می توانم بهش بفهمانم که لازم نیست اینقدر نسبت به دیگران احساس مسئولیت کند . و اصلا دوست ندارم الیسا انسانی باشد که از نیاز های خودش به خاطر دیگران چشم پوشی کند و اما از طرفی هم دوست ندارم خود خواه باشد . نمی دانم چه طوری باید بهش تفهیم کنم که در همه رفتار هاش تعادل داشته باشه .