الیساجونمالیساجونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
هلیا عسلمهلیا عسلم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

فرشته ها

بوی ماه مدرسه

امسال هلیای عسلم به کلاس اول رفت. همون مدرسه ای  که الیسا ی عزیزم می ره ثبت نام اش کردیم. و امسال سختی هایی که واسه ثبت نام الیسا متحمل شدم را نداشتم و راه و چاه کار دستم اومده بود. هر دو از اینکه در مدرسه  پیش هم هستند خیلی خوشحال هستند . با لباس فرم ها و کیف شبیه هم هر کس می بینتشون می پرسه دوقلو هستند اگر چه الیسا حداقل 15 سانتی متر بلند تره  اما در نگاه اول انگاری شبیه هم هستند. خیلی خوشحالم که یک کمکی بزرگ شدند. و بعضی از کارهاشون را مستقل انجام می دهند و یا حداقل میشه چند ساعتی اون ها را درخانه تنها گذاشت تا به کارهای خودم رسیدگی کنم  . عشق های قشنگم خیلی دوستشون دارم     ...
6 مهر 1398

علایق فرشته های من

فرشته ها ی من به هنر و کتاب خواندن و رقص علاقه زیادی دارند. در راستای این علاقه مندی ها  سعی کردیم که امکاناتی را براشون فراهم کنیم الیسای عزیزم که به کلاس موسیقی می ره  و هلیا به کلاس نقاشی  و نزدیک به 116 جلد هم کتاب دارند و از تقریبا 3 سالگی تا حالا هیچ شبی را بدون خواندن کتاب و یا قصه هایی از مجله های رشد نوآموز نخوابیده اند. علاقه اشون به کتاب خوانی به حدی هست که اگر قرار باشه مهمانی برویم و می دانند بعد از آمدن از مهمانی خسته هستند یا خواب رفتند قبل از رفتن ، کتاب را می خوانند و بعد می رویم . و گاهی یک ساعاتی در خانه ما همه دارند کتاب می خوانند . هلیا جانم هم که هنوز توانایی خواندن نداره از بس کتاب ها تکرار شدند کاملا...
7 بهمن 1397

هم شاگردی سلام

 اول مهر از راه رسید و فرشته های من رو به سوی تعلیم و تربیت نهادند. الیسای عزیزم که به کلاس دوم رفت و همون روز دوم مهر ماه یادداشتی از معلمش در دفتر کمکی اش بود که نوشته بود " افرین بر شما ریاضی دان کوچک " به حدی دلم از این نوشته غنج رفت که حد و حساب نداشت. چنان با بوسه چلوندمش که بازم حد و حساب نداشت. هلیای عسلم هم که امسال به آمادگی رفت و از اونجا که لباس فرم اشون را خیلی دوست داره و هر کس می بینه از زیبایی لباس فرم تعربف می کنه کلی ذوق زده است و اماده کامل برای فراگیری دروس با این دامن زیبا را دارد . کلاس I MATH هم ثبت نام کرده و مشتاق یادگیری ریاضی است. عزیزای دلم امیدوارم همیشه شاد و با طراوت بمونید. &n...
3 مهر 1397

مروری بر 9 ماه اخیر

خیلی وقته که اینجا مطلبی نگذاشته ام . نه که فرصت نداشتم . انگار دیگه انگیزه این کار را نداشتم . دوستان نی نی وبلاگی ام هم خیلی وقته مطلبی تو وب هاشون نگذاشته اند . از اخرین پست تا الان فکر کنم حدود 9 ماه گذاشته است .  کلی خاطره تلخ و شیرین . مهیج و کسل کننده داشتیم . مهم ترین چیزی که باید بنویسم  ادامه کلاس های موسیقی الیسا جانم هست که با پشتکار بالا ادامه داده . هلیا همچنان دوست نداره تو هیچ کلاسی شرکت کند البته غیر از استخر که من فقط چند بار تفریحی بردمش. پیشنهاد کلاس موسیقی . باله و نقاشی را رد کرده و کلا خودش را مقید به انجام کارهای روتین و تمرینی نمی کنه . -- خوشم می اید از این اخلاقش - -  بر عکس الیسا که بسیار دختر حر...
25 تير 1397

حسرت این روز های من

این روز ها حسرت زندگی گذشته ها را می خورم . البته نه گذشته نزدیک . گذشته های خیلی دور که من خودم اصلا تجربه اش نکردم . حسرت خانه های بزرگ و پر از اتاق و یه عالمه فامیل که در کوچک ترین مشکل و مسئله یه قشون فامیل دم دست بودن و کمک حال آدم بودن. حسرت خانه های  کتاب دایی جان ناپلئون . شوهر آهو خانم  و سوشون . که حتی واسه سبزی پاک کردن هم یه عالمه فامیل و همسایه نزدیک اشون بودن . هم فکر و هم رای و کمک حال . ای کاش من هم اینقدر نیروی کمکی داشتم که می توانستم همیشه و در هر کاری روی کمک داوطلبانه اشون حساب کنم. با خیال راحت بچه ها را بسپارم توی حیاط بزرگ و پر ازدحام  و یه خرید 4 و 5 ساعته و با فراغ بال بروم. یه حمام حداقل نیم ساعته&nb...
21 آبان 1396

جشن شکوفه ها و جشن قاصدک

مهر ماه از راه رسید و فرشته های من پس از تعطیلی تابستان رفتن به سوی مدرسه و مهد کودک جشن شکوفای الیسای عزیزم که خوب موضوع متفاوتی بود  و چون زمان ما جش شکوفه های مهر نبود من هیچ ذهنیتی نداشتم از این روز  و اصلا اون استرسی که من خودمو براش آماده کرده بودم نداشت و یه جشن ساده و کمی هم هیجان انگیز بود  و برام جالب بود که توی برنامه کلاسی که براشون طراحی شده بود  زنگ هایی مثل کامپیوتر  . هنر . خلاقیت . مشاوره به اضافه ورزش و پرورشی گنجانده شده بود  در کلاس خلاقیت در صورت تمایل مادران هم می توانن شرکت کنن و در این زنگ برای بچه ها قصه بخوانن و یا نمایش انگشتی داشته باشند یا یه هنر را آموزش بدهند. و جشن قاصدک هلی...
2 مهر 1396

سال 96

سال 96 شروع شد و برای من که جذابیتی نداشت. اما به شما ها خوش گذشت یه سفر کوتاه 5 روزه رفتیم شمال پیش خانواده بابایی و بعدش هم خونه خودمون بودیم که البته تقریبا هر روز می رفتیم پارک یا شهر بازی . امسال برای اولین بار در تمام دوران اشتغالم در تعطیلات نوروز سر کا ر نرفتم . نه شیفت بودم و نه سر کار خودم  از این بابت خوشحالم .اما خوب بعد از تعطبلات با یه عالمه کار مثل نوشتن برنامه عملیاتی و دو تا ماموریت حسابی  از خجالتم در اومدند . سال 95 بدترین سال در تمام 37 سال زندگیم بود و فکر نمی کنم دیگه هیچ سالی هم به بدی این سال توی زندگیم تکرار بشه که اگر هم تکرار بشه دیگه برام مهم نیست . خیلی گلایه دارم . البته از خدا نه بندهاش ...
20 فروردين 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته ها می باشد