تشکر از بابایی مهربون
بابایی عزیزم امروز من و مامان می خواهیم ازت تشکر کنیم که مسئولیت نگهداری از من را پذیرفتی .
از اوایل مهر ماه که الیسا جون به مهد کودک رفت همش مریض بود. دخمل خوشکل من به شدت وزن کم کرده بود . مدام اسهال و استفراغ داشت. ما خیلی نگران الیسا بودیم. نمودار رشد عسل بانو که تا ١١ ماهگی با سرعت صعودی به بالا رفته بود در ١٢ ماهگی ثابت شده بود ودر ١٣ ماهگی نزول داشت. از اونجا که مامان جون های الیسا هم پیش ما نبودند و فرشته کوچولوی من نمی تونه پیش اونها بمونه مامان و بابا تصمیم گرفتند تا با تغییراتی در برنامه هاشون از رفتن الیسا به مهد جلوگیری کنند. مامان با یه عالمه دردسر و صحبت با مسئولین بیمارستان تونست شیفت ثابت بعد از ظهر ها را بگیره و ظهر که بابایی از سر کار اومد الیسا ره بده دست بابا و بره سرکار اینجوری ناز بانوی ما توی خونه مونده و در عرض ٢ هفته هم سرما خوردگیش خوب شده و هم اسهال و استفراغش . و وزنش هم برگشته و الان دخمل خوشکل من بازم با لپ های تپلش آماده بوسیدن وخوردن شده.
تازه بابایی مهربون الیسا بعضی از شب ها هم شام درست میکنه که وقتی مامان از سر کار اومد و خسته هم هست غذا آماده باشه.
یه عالمه بوس برای این بابا سعید مهربون و با مسئولیت .