تو کاری با دلم کردی.....
تو کاری با دلم کردی که فکرش هم نمی کردم هلیای عزیزم از وقتی اومدی هم دلمو زیر رو کردی و هم مجبور به انجام کارهایی که هیچ گاه به مخیله ام هم نمی رسید که بتونم این کارها را انجام بدهم به قول مریم جون از دوستان خوبم که خودمون هم نمیفهمیم که چطور به انجامش رسوندیم تا به حال فکر نمیکردم که هم زمان با شیر دادن به هلیا بتونم به الیسا صبحانه بدهم و اون هم لقمه واسش بگیرم و بگذارم توی دهنش و خودم هم در کنار این دو تا فرشته صبحانه بخورم و چای بنوشم اما وقتی احساس می کنی که دیر از خواب بیدار شدی و وقت نداری هر کدام از این مراسم صبحانه خوردن و شیر دادن را تک تک انجام دهی مجبوری که همه را ...