مهارت های یه میوه بهشتی
میوه بهشتی خانه ما امروز برات می نویسم که چقدر پر کار و توانا شدی و چقدر کارهای بامزه می کنی.
امروز واست از پول عیدیهات یه النگوی طلا خریریم جالبه که قیمت یه النگوی تو به اندازه سرویس طلای عروسی خودم بود که هشت سال قبل خریده بودمش. (تورم را داشته باش )
این روزها فرشته خانوم بازی تو شده اینکه یک بالشت و روسری و یا ملافه را برداری و سعی می کنی عروسکت را بخوابونی موقعی که می خواهی اونو بخوابونی همش می زنی روی کمرش و می گی " خوا" خوا"
از کارهای دیگه مورد علاقه ات اینکه خودت می خواهی غذا بخوری واست یه سفره درست کردم می ری توش میشینی و شروع می کنی به غذا خوردن که البته نیمیش را می ریزی زمین و بقیه را هم به سر و صورتت می مالی .
این روزها قمری خانمی که از بعد از سیزه بدر توی تراس خونمون لانه کرده و روی تخم خوابیده بود نی نی هاش به دنیا آومدن 3 تا جوجوی خوشکل. هر وقت خانم قمری یا شوهرش می یان توی تراس تو می دویی پشت شیشه و مدام می زنی به شیشه و می گی " تو تو " بیچاره ها اولش می ترسیدن و پر می زدن اما الان دیگه به این حرکات تو عادت کردن و به خاطر جوجو ها توی تراس می مونن.
از حمام کردن هم که این روزها خیلی متنفری. قبلا خیلی حمام دوست داشتی و کلی توی آب صفا می کردی اما الان به محض اینکه می بینی شیر حمام باز بشه و یا حوله ات را از کمد بیرون می آورم می زنی زیر گریه و می ری می چسبی به بابایی که من نبرمت حمام.
این روزها وقتی می روی پارک خودت از سرسره می ری بالا و خودت سر می خوری خیلی عاشق این مهارتت هستم و کلی توی پارک بهت افتخار می کنم.