بازیهای بچه گانه الیسایی
الیسای گلم توی هدایای سال نو یه کادو بود که خاله فروغ بهت داد " پازل های چند تکه " وقتی اونو گرفتی با کمک پرهام و پارسا یه شکل هایی درست کردی البته شما به عنوان ناظر و پرهام و پارسا به عنوان سازنده
از فردای اون روز پازل ها را پهن می کردی اما نمی تونستی با اونها شکل خاصی درست کنی فقط پخششون می کردی وسط هال و یا گاهی پرتابشون می کردی به این ور و اون ور خونه بعد از یه مدتی تونستی اون ها را به نسبت رنگ تفکیک کنی می نشستی و تکه های سبز را می گذاشتی کنار هم ، ابی ها کنار هم قرمزها و به قول خودت " نیمیز ها " کنار هم
اما یک روز تونستی با وصل کردن سه تا تکه از اون پازل ها یه چیزی شبیه درختچه یا ستون درست کنی از موفقیت خودت خیلی خوشحال بودی طوری که وقتی من به عادت همیشه می خواستم پازل ها را جمع کنم و اون شکل ابداعیت را از هم جدا کردم کلی گریه کردی و از دست مامان نارحت شدی
اما دوباره تونستی اون پازل را سر هم بندی کنی و به سرعت هم چند نمونه مختلف ازش درست کردی وقتی ازت می پرسیدیم این چیه درست کردی می گفتی این مثلا مامان نو ( مامان جون) هست این مامان زهره هست و..... یعنی اون پازل ها برات شده بودن آدمک های رنگی
در چند روز بعدی تونستی یه جورایی اون پازل ها را به تفکیک رنگ بسازی و اون پازل ها شدن آدمک یا درخت هایی با رنگ های مشابه الان دیگه می تونی اون ها را کنار هم ، پشت سر هم یا به صورت دایره ای بچینی و با هاشون حرف بزنی یا بهشون امر و نهی کنی حتی تونستی اونها را به هم بچسبونی و یه قطار با اون ها درست کنی و دنبال خودت بکشی و بگی " هو هو هیش هیش ......"
جالبه که از وقتی با این پازل ها سرگرم شدی دیگه نقاشی نمی کشی قبلا چند تاسررسید را با مداد رنگی یا به قول خودت " اقاما " طراحی کرده بودی که همه نقاشی ات هم دایره، مثلث و مربع کج و کوله و یه عالم خط های رنگ رنگی به سبک رئالیسم بود اما الان بیشتر وقت را با ان پازل ها سرگرمی
اینو می گویند تحول مرحله به مرحله تعقل الیسایی