خداحافظ هوای گرم و مطبوع
در 1 ماه اخیر هوا خیلی خنک و مطبوع شده بود نه از گرمای تابستان خبری بود و نه از سرمای پاییز ما هم فرصت را مغتنم شمرده هم حال و هوامون را عوض کردیم و هم از مناظر دیدنی شیراز تجدید دیداری کردیم تا توی هوای سرد که نمیشه هلیا را زیاد از خونه بیرون آورد کمتر دلمون هوای طبیعت را بکنه اگر چه واقعا با الیسای وروجک و هلیا خانوم نازنازی مثل سابق خوش نمیگذره مخصوصا اگر مامانی مثل من همراهمون باشه که به قول بابا سعید به جای لذت بردن از طبیعت به فکر کثیف نشدن دست الیسا. و دستورات امنیتی برای محافظت از الیسا و عکس انداختن های گاه و بیگاهه باشه با این حال برای من هم این گردش ها مفید بود دلم پوسیده بود توی خونه منکه به منوندن توی خونه عادت ندارم واقعا هر وقت از خونه می رویم بیرون خیلی لذت می برم
اول مهر که شد از بس بشکن و بالا انداختم و گفتم خدارا شکر که من این ترم نمی روم دانشگاه. و چقدر خوشحالم که اول مهر هست و من دانشگاه نیستم تا با تعطیلی ابتکاری دانشجویانم غافلگیر بشوم و.... بابا سعید من را مجبور کرد که یه شامی بهشون بدهم و خوشحالیم را با اون ها قسمت کنم
هفته بعدش هم به اصرار من به باغ ارم و عفیف آباد رفتیم و واقعا هوای مطبوع صبح های جمعه حسابی سر کیفمون آورد من دوست داشتم توی یه برنامه راهپیمایی خانوادگی صبح جمعه هم شرکت کنیم که بابا سعید دیگه زیر بار این یکی نرفت و خودش به تنهایی رفت
یک هفته تمام هم مشغول تدارک مواد غذایی مثل خشک کردن انواع سبزی ها و گرفتن رب گوجه خونگی - مربا و... بودیم که به قول بابا شده بودیم مورچه های کارگر که به فکر تامین آذوقه زمستان هستند
هفته گذشته هم که پسر عمه صابر یک هفته مهمون ما بود و با صابر هم کلی مراکز خرید را گشتیم و کلی هم با بذله گویی وخوش مشربی اش ما راسر حال آورد و وقتی شیراز را ترک کرد واقعا دلمون واسش تنگ شده بود
تا چند روز دیگه هم سومین تولد الیسا خانومی هست و من دو روزی را سرگرم دوختن لباس برای دخملی و تدارک مراسم تولدش بودم که البته به خاطر مسافرت بابا جون و خانواده خاله فروغ با یک هفته تاخیر تولدش را جشن خواهیم گرفت
جشن روز کودک در مهد کودک الیسا
قربون ژست های پرنسسی ات بروم
باغ ارم
میون گل ها نرو سخت پیدا کردنت اخه تو خود گلی چه قشنگ دیدنت