الیساجونمالیساجونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
هلیا عسلمهلیا عسلم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

فرشته ها

سفر به سرزمین پدری 2

1392/8/30 16:40
850 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از رفتن به مسافرت اون هم سرزمین پدری یعنی آمل خیلی خوشبین نبودم که بهمون خوش بگذره اما انتظار این همه سختی را هم نداشتم  تا به الان که حدود 11 سال از ازدواجم میگذره هیچ وقت  در سفر به شمال سختی نکشیده بودم  و بر عکس همیشه این سفر برام پر از خاطره ها و خوش گذرونی های دلنشین بود . اما این مرتبه  تمام روزهای اونجا بودن سخت و توام با خستگی بود  . هم ما زمان بدی را برای سفر انتخاب کرده بودیم . فصل سرد  همراه با باد هایی که ما تا به حال تجربه اش نکرده بودیم و  یک هفته ندیدن خورشید برای ما که دیدن هر روزه خورشید و گرمایش برامون عادت شده و هم مراسم های مربوط به عزاداری عاشورا و مراسم های نذری که فامیل پدری داشتند و ما هم در اون ها شرکت می کردیم باعث شد که کلا 10 روز شلوغ و پر هیاهو همراه با  ارتباط بچه ها و نوه های فامیل پدری  و گاها دعوا ها و کلنجارهای بچه گانه  اضافه بر سرما و بارون و باد  تنها خاطره ما از این سفر باشه علاوه بر اون شروع رویش مروارید های هلیا خانوم و پروسه شکم روی و درد لثه .سرما خوردگی شدید الیسا و اولین تجربه آمپول زدن برای الیسای عزیزم که تا به حال اونقدر بیمار و بد حال نشده بود که نیاز به آمپول زدن داشته باشه هر لحظه این سفر را برامون پر از تجربه های تلخ و پر استرس کرد به حدی که وقتی رسیدیم خونه خودمون و وقتی درب خونه را باز کردیم اشک توی چشمام جمع شده بود و دلم می خواست تا ابد دیگه از خونه خودمون بیرون نروم

بیچاره عمه ها و مامان بزرگ الیسا و هلیا که از بس من نق زدم  گفتند با اینکه ما خیلی دلمون واسه بچه ها تنگ میشه اما اگر اینقدر بهت سخت گذشته یه 2 سالی را امل نیا  تا بچه ها بزرگ بشوند دل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکسته

 چند تا عکس الیسا و هلیا که با وجود بی حوصلگی تمام گرفته شده در ادامه مطلب

 

قطار د ر مسیر رفت

یه دخمل خوشمل به اسم نازنین که توی کوپه بغلی بود و با الیسا کلی دوست شدند

 

 

مراسم شیر خوارگان حسینی

 

دریای فریدون کنار

 

 

دریای محمود اباد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نیایش و نازنین
2 آذر 92 8:31
سلام وای چه بد که مسافرت بهت خوش نگذشته . واقعا با دو تا بچه کوچیک مسافرت خیلی سخته . مخصوصا الان که دندون های هلیا جون هم داره در میاد و اون حسابی اذیت می شه . این تجربه رو امسال خواهر منم که پسرش هم سن هلیا جونه داشت و مدام می گه من دیگه تا پسرم بزرگ نشه از خونه نمی رم بیرن . اما مامانی خیلی ناراحت نباش تا این سختی ها نباشه خوشی ها معنی نداره خدا رو شکر که همتون سالم هستید .
یاسمن( مامی فرشته ها )
پاسخ
ممنون زهره جون. من هم دقیقا نظر خواهر شما را دارم و فکر نکنم دیگه حالا حالا ها مسافرت بروم .
مامانی غزل جوون
3 آذر 92 14:41
شمال اونقد ها هم که فکر میکنی سرد نیست عزیزم امیدوارم دفعه بعد که میای شمال بهت خوش بگذره مواظب کوچولوهات باش
یاسمن( مامی فرشته ها )
پاسخ
مرسی عزیزم . من هم خیلی متاسف شدم که بهم اصلا خوش نگذشت . فکر کنم ما چون از شیراز می اییم بیشتر احساس سرما کردیم اما واقعا سرد بود چون ما همگی سرما خوردیم
مامان آنیل
11 آذر 92 9:28
سلام دوست عزیز چقد فاصله تون زیاده شمال جنوب !!! عب نداره مامانی گاهی اوقات خوش میگذره گاهی اوقات هم با وجود دو تا بچه خدا حفظشون کنه خیلی سخته مسافرت رفتن. ایشالا دفعات بعد که هلیا جونم کمی بزرگتر بشه بیشتر خوش میگذره. چقد زود دندون در آورد فرشته خاله مبارکش باشه .
یاسمن( مامی فرشته ها )
پاسخ
اره سولماز جون شمال و جنوب واقعا مسافرت با بچه ها زیاد خوش نمیگذره می دونم که خودت هم تجربه اش را داری
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته ها می باشد