شب یلدا
شب یلدای امسال در کنار دو تا فرشته یه شور و هیجان دیگه ای داشت به قول دوستان نی نی سایتی با وجود دو تا فرشته ما والدین حس می کنیم که یه خانواده کامل هستیم و همه چیز در نهایت کمال هست
دیشب هم از اون شب ها بود که علی رغم اینکه خیلی خسته شده بودیم به طوری که فقط دقایقی را طولانی تر از شب های پیش بیدار بودیم اما خیلی خوش گذشت و از بودن در کنار هم واقعا لذت بردیم
ابتدای شب رفتیم مرکز ستاره که جایگاه همیشگی الیسا است و کلی بازی کردیم دیشب به نوبت من و بابایی هم با الیسا بازی می کردیم و از وسایل اونجا استفاده می کردیم و بعد هم در مجموعه رستوران هایی که نزدیک ستاره هست شام خوردیم و از موزیک زنده ای که در خیابان و نزدیک ستاره اجرا میشد کلی استفاده کردیم و حظ بردیم بعد از اون هم اومدیم خونه و یه مراسم کوچولو واسه شب یلدا داشتیم که الیسا همش می گفت پس بادبادک ها و کیک کجاست . عزیزکم فکر می کرد دوباره تولد داریم
اما یه وسواس فکری هست که من سالهاست دچارش شده ام و باعث میشه یه وقت هایی مثل دیشب همه خوشی ها تحت الشعاع این یاد و خاطره قرار بگیره و خنده تبدیل به غمی کهنه بشه و اون هم یاد کارتون قدیمی " دختر کبریت فروش "
هر وقت توی همچین شبهایی که خیلی سرده و یا بارون و برف می اید یاد اون دختر بیچاره می افتم که مجبور بود به جای خوش بودن در شب سال نو ، کار کند و در اخر هم از سرما یخ زد و مرد دیشب هم موقع خواب و زمانی که کنار الیسا توی تختش بودم تا بخوابه همش به دختر کبریت فروش های شهرمون فکر می کردم که متاسفانه این روزهاتبدیل شده اند به هزاران دختر بچه معصوم که در معرض همه نوع آسیب اجتماعی قرار دارند.
خوب به هر حال غم نوستالوژی همه بچه های دهه پنجاه و شصت هست .
این هم عکس های شما دو تا فرشته در شب سرد یلدای 1392