مهربانی از جنس الیسایی
توی دانشگاه وقتی سر کلاس دانشجویان ترم یک رشته مددکاری اجتماعی حاضر می شوم براشون از این نظریه استاد مطهری صحبت می کنم که میگویند" خوبی کردن و محبت کردن به دیگران و از ان مهم تر وقف کردن وجود خود برای کمک و نجات انسان ها امری ذاتی و غریزی هست و همه انسان ها کمک به دیگران را در غریزه فطری انسانی خود می بینند" و من در دفاع از این نظریه برای دانشجویانم توضیح می دهم همین که شما ها رشته مددکاری اجتماعی را انتخاب کرده اید نشان دهنده این است که از فطرت خود طبعیت کرده اید.
این چند خط را نوشتم تا توضیح دهم که دخترک معصوم و دوست داشتنی من تا چه اندازه این خو و فطرت انسانی در وجودش پر رنگ است و چه بسا که در آینده راه مادری را پیش بگیره و یک مددکار اجتماعی بشود
ماجرا از این قرار بود که من یک دوستی دارم به نام سونیا که در دوران دانشجویی هم اتاقی من بوده و الان خیلی اتفاقی خونه هامون نزدیک هم است و به این خاطر زیاد او را می بینم و با هم مراوده داریم چند روز پیش بابایی از من پرسید که پدر سونیا چه کاره است؟ در حالی که الیسا خانومی هم کنار ما نشسته بود برای سعید توضیح دادم که پدر سونیا وقتی سونیا بچه بوده فوت شده و سونیا جون بابا نداره و مادرش سرپرست او و دو تا خواهرش است
و اما فردای آن روز صبح
الیسا : مامان به سونیا زنگ می زنی من باهاش کار دارم
مامان : نه عزیزم سونیا الان خونه نیست رفته سرکار
و حوالی بعد از ظهر وقتی بابا تازه آمده خانه
الیسا : مامان زود باش زنگ بزن سونیا بیادخونه ما من کارش دارم
مامان : شما چه کاری با سونیا داری امروز گیر دادی به سونیا
الیسا: می خواهم اگر سونیا دوست داره بابایی من بشه بابای سونیا که دیگه سونیا تنها نباشه
مامان : حالی شبیه به ملکوت رسیدن
این هم دقیقا حالتش زمانی که داشت این جمله را میگفت