اخرین روزهای بهار
اخرین روز بهار هم امروز تمام میشه و از فردا وارد فصل گرما و تابستان می شویم اگر چه اینجا خیلی وقته تابستان اومده و گرما واقعا کلافه کننده است و برای من که گرما بیشتر خودشو نشان داد و حسابی اذیتم کرد
چند روزیه که حالم بهتر شده یعنی در مقایسه با یکی دو هفته پیش می توانم بگویم خیلی عالی هستم
دو هفته اخر را رفتم سر کار تا کارهام را به جایگزینم تحویل بدهم و او را با کارهایم اشنا کنم و جالبه که همین دو هفته که برگشتم سر کار واقعا حالم بهتر بود از شنبه دیگه توی مرخصی استعلاجی هستم تا زمانی که نی نی خانوم به دنیا بیاد امیدوارم که این 12 روز هم به خوبی بگذره و همه چیز ختم به خیر بشه و خداوند مهربان مثل همیشه هوامون را داشته باشه
الیسا خانومی هم از روز چهارشنبه با مهد و مربی اش ( سپیده جون یا به قول خودش شی پی جون ) خداحافظی کرد و قراره در مدت مرخصی مادر کنار مامان باشه و دیگه به مهد نرود امیدوارم که بتونم از پس دو تا بچه کوچولو بر بیام اگر چه می دونم که الیسا از موندن توی خونه حسابی حوصله اش سر می رود و احتمالا مرا کلافه خواهد کرد اما به هر حال ما و بخصوص بابایی ترجیح دادیم الیسا توی خونه بمونه و مهد نرود
این دو هفته که حال من بهتر بود بابایی هم سنگ تمام گذاشت و هر روز عصر الیسا را می برد پارک و دو تا جمعه آخر هم رفتیم بیرون از شهر و حسابی حال و هوامون عوض شد میدونم که دیگه تا مدت ها فرصت گشت و گذار نخواهم داشت تمام خرید های مورد نیازم را هم انجام دادم تا دیگه مدت ها نیازی نباشه بروم خرید قرار جمعه اینده هم بابایی یه خونه تکونی کوچولو انجام بدهد تا همه چیز واسه ورود فرشته خانومی من آماده بشود
رودخانه شش پیر
جنگل بلوط کهمره سرخی