الیساجونمالیساجونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
هلیا عسلمهلیا عسلم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

فرشته ها

دنیای این روز های من

دنیای این روزهای الیسایی شده فقط و فقط بازی و درخواست همکاری برای جلب هم بازی تقریبا تمام مدتی که خونه هستی را داری از من و بابا می خواهی که باهات بازی کنیم  تمامی کتاب های مورد علاقه ات را پاره کردی کتاب های مورد علاقه ات آشنایی با حیوانات و میوه ها بوده من و بابایی هم تصمیم گرفتیم واست مجله باطله بخریم تا اون ها را نگاه کنی با شکل های متنوع اش آشنا بشی و هر موقه صلاح دونستی اون ها را پاره کنی و خانه ما را به زباله دان تبدیل کنی  البته چند وقتی که بعد از این که مجله ها را پاره می کنی  خورده ریزهاش را جمع می کنی و می گی " بریزم آشالی( آشغالی ) ؟؟" حالا بگذریم از اینکه تا برسی به سطل آشغال همه خرده کاغذ ها را وسط راه...
2 دی 1391

الیسا و شهر بازی

 دیشب الیسا خانومی را برده بودیم شهر بازی از وقتی هوا سرد شده بود دیگه الیسا هیچ پارکی را نرفته بود تا روز تولدش که پرهام و پارسا اونو برده بودند شهر بازی ستاره و دیشب هم ما الیسایی را بردیدم شهر بازی که فکر کنم خیلی خیلی به عسلی مامان  خوش گذشت . دیروز جزء اولین روزهایی بود که الیسا توی همچینی مکانی بدون پمپرز بود البته خانوم گل ما  مدتی که از پمپرز جدا شده و می تونه دستشویی هاش را کنترل کنه و خبر بده اما توی مکان های عمومی  و جایی که قرار باشه چند ساعت بمونیم  اولین مرتبه اش بود که اینجا هم الیسایی مثل همیشه سربلند بیرون اومد.   ...
14 آذر 1391

الیسا جونی مالک همه زندگی ما

الیسا خانومی ما علاوه بر اینکه مالک  روح و  قلب و فکر ما هست   تازگی ها هم  خودش را مالک همه زندگی ما میدونه   الیسا ی شیرین عسل  با گفتن  کلمه  "   ﻤ ́-- ﻧ ́ -- ﻪ "  خودش را مالک بدون چون و چرای همه چیز می دونه هر وقت  از اینکه کشوی لباس هاش را بهم ریخته و در معرض دعوا قرار گرفته  سریع جبهه میگیره و میگه "   ﻤ ́-- ﻧ ́ -- ﻪ "    یا هر وقت سر کابینت ها رفته و ظرف و ظروف را بهم میریزه بخصوص ظرف های ژله که رنگی هستن و بهشون خیلی علاقه داره را بهم میریزه در جواب مواخذه مامان زود میگه   " بویو (برو)   ......&n...
8 آذر 1391

تفکر و تعقل الیسایی

ناز بانوی من  مدتی که با گفتمان و برخوردت با بعضی از موقعیت ها  خیلی منو به تعجب می اندازی  که نشون می ده که خیلی خوب  می تونی موقعیت ها را پیش خودت تحلیل کنی از نظر هوش کلامی که شدی یه طوطی کامل و هر چیزی که جلوت بگیم یا حتی از تلویزیون بشنوی را سریع تکرار میکنی  گاهی یه جمله هایی میگی و اونقدر خوشمزه تلفظ میکنی که من  فقط تمام  سعی ام را  میکنم  که   "نخورمت " حدود 10 تا کلمه انگلیسی بلدی و مهمتر از همه یه جمله انگلیسی (  ? what is your finger      )  رنگ ها را هم در حد رنگ آبی ، زرد و pink     ( صورتی) را خوب میشناسی از ...
6 آذر 1391

نفس مامان 24 ماهه شدی

  نفس مادر امروز  آخرین روز از 24 امین ماه زندگیت است ، نمی دانم تا چه حد توانسته ام  وظایف مادریم را برایت انجام دهم  اگر چه میدانم که حتما قصوراتی داشته ام گاهی سرت داد کشیدم ، گاهی باهات قهر کردم و گاهی حتی بدتر از آن  ..........  ولی امیدوارم تو با قلب کوچکت مرا بخشیده باشی  و با ذهن پاکت مرا درک کرده باشی ،  مروارید زندگیم  نمیدانم تجربه این 24 ماه برایت چگونه بوده است  نمیدانم که از من  راضی بوده ای  یا نه ؟  اگر چه من همیشه علاقه ات به خودم و اینکه موقع  خواب  میخواهی کنارت باشم  تا خوابت برود  و صبح  که از خواب بیدار میشوی صدایم م...
15 آبان 1391

تولدت مبارک

  الیسای گلم چند تا از عکسای تولدت  را که با زور تونستیم  بگیریم  را واست میذارم  راستی تم تولدت پروانه بود  اینم عکسی از  کارت دعوت  و خوراکیهات   بقیه اش توی ادامه مطلب   گیفت های تولدت که  شکلات پروانه ای بود کادوی تولد پرهام و پارسا بردنت به شهر بازی ستاره بود   در تمام مدت انگشت کوچولوت توی کیک بود   ...
15 آبان 1391

خدمات متقابل مادر و دختر

عزیزکم دیروز واسه من و تو یه اتفاقی افتاد که نتونستم اینو توی وبت ننویسم  ماجرا از این قرار بود که دیروز من و شما با هم رفتیم حمام  من شما را شستم و گذاشتم که توی تشت آب بازی کنی ( کاری که خیلی بهش علاقه داری) موقعی که خودم را شستم ازت خواستم که کمرم را لیف بکشی  این حرف را  بدون اینکه منتظر نتیجه اش باشم گفتم لیف را به دست کوچولوت کردم و جلوت نشستم و  در کمال تعجب دیدم    که خیلی آروم لیف را روی کمرم میکشی  اینقدر هیجان زده شده بودم که نمی توانستم خودم را کنترل کنم  با صدای جیغ و فریاد من بابا وحشت زده  از پشت در حمام می پرسید چی شد ؟؟؟؟؟؟؟     ...
15 مهر 1391

لالا لالایی لالا لالایی،

گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره مهتاب بالا، لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی، لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی، لالا لالایی لالا لالایی و...... الیسای عزیز  و گلم   مدتی که   این اهنگ شده تم مورد علاقه ات وقتی خوابت می یاد  می یای و میگی :"  مامان دست لا لا "        یعنی مامان دستت را بذار و واسم لالا بخون    عادت کردی روی دستم بخوابی  من هم وقتی این  آهنگ را واست می خونم  یاد دوران بچگی خودم می افتم که همیشه از رادیو این اهنگ را می شنیدیم و سعی می کردیم   بعد از شنیدن   قصه اش بخوابیم چند وقتی که ...
5 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته ها می باشد