الیساجونمالیساجونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
هلیا عسلمهلیا عسلم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

فرشته ها

الیسا و احساس مسئولیت هایش

الیسا جونم دختری است که نسبت به دیگران با احساس مسئولیت هست . اوایل فکر می کردم فقط به خاطر علاقه به هلیا است که گاهی بهش غذا می دهد ، شلوار پای هلیا می کنند ، چراغ دستشویی را برایش روشن می کند و.... اوایل این احساس مسئولیت و علاقه اش را می پسندیدم . اما اخیرا متوجه شدم که الیسا نسبت به همه همین طور است  . یک بار یک هفته به مهد کودک نرفته بود ، آزاده جون مربی اش گفت که وقتی الیسا نبوده  دست راستم تو کلاس نبوده الیسا خیلی تو کارهای مهد بهم کمک می کنه . آزاده جون توضیح داد الیسا هم کلاسی دارد به نام امید --- که اتفاقا الیسا تو خانه هم از امید زیاد صحبت می کند --- و امید ظاهرا در اوایل سال تحصیلی خیلی ناسازگار بوده و حرف های مربی را ...
26 دی 1394

هلیا ی تقلید کار

هلیا عسل من بدجوری در امور مربوط به الیسا کنجکاوی می کنه و مطالب آموزشی  الیسا را بیشتر از خودش مورد توجه قرار میده به طوری که معمولا تمام شعر هایی را که الیسا یاد می گیره را خیلی زود حفظ می کنه .  و اطلاعات زیادی در رابطه با استاندارد ، علامت استاندارد و کاربرد آن می داند. همچنین راجع به رنگ درخت ها تو فصل های مختلف سال کلی مطلب می داند. راجع به لباس ها در فصل های سرد و گرم سال می داند اما مطالب آموزشی کلاس خودش واسش جالب نیست مثلا هنوز رنگ ها را یاد نگرفته و براش تفکیک رنگ ها هیچ اهمیتی نداره . بالا و پایین را نمی داند . اما دست چپ و راستش را یاد گرفته. و این تبعیت از الیسا را تا جایی پیش برده که امروز که الیسا کلاس ژیمناستیک داش...
5 دی 1394

دردانه من 5 ساله شد

الیسای عزیزم امروز پنجمین پاییز عمرش رسید و 5 ساله شد. اما به خاطر اینکه فقط دو روز از عاشورا گذشته و بابا هم ماموریت هست و من هم امروز نوبت دندانپزشکی دارم جشن تولدش خلاصه شد به یک جعبه شکلات واسه دوستان و مربی های مهد کودک . و البته امروز مامان جون شهناز  برای دادن هدیه تولدش می اید خانه ما . همین و البته  الیسای من مشغله های ما را درک کرد و وقتی براش توضیح دادم که نمی توانم واسش جشن بگیرم ، گفت اشکال نداره به جاش وقتی بابا اومد می رویم شهر بازی گانگو  و هلیا هم می بریم و البته نی نی وبلاگ هم یه بنر تبریک بالای وبلاگ الیسا گذاشته بود ...
4 آبان 1394

جشنواره نقاشی

چند وقت پیش از طرف مهد کودک یک برگه هایی را به بچه ها داده بودند تا با کشیدن نقاشی با موضوع ازاد در جشنواره نقاشی کودکان استان شرکت کنند و نقاشی الیسا جونم هم از طرف مهد کودک برای شرکت در جشنواره  فرستاده شده و  از طرف کارشناسان اون نمایشگاه نقاشی انتخاب شد و این اولین موفقیت هنری فرشته ام بی نهایت ما را خوشحال کرد   و  به مناسب این موفقیت الیسا جونم را بردیم یک تآتر کودک به اسم راز جنگل که با جنبه های دیگر هنر هم اشنا بشود. یه نمایش زیبایی بود که البته بیشتر از الیسا و هلیا من و بابایی از دیدن نمایش لذت بردیم   ...
18 شهريور 1394

هلیا جونم 24 ماهه شد

خدا را هزار مرتبه شکر که من امسال زنده هستم و  دو سالگی  فرشته ام  را دیدم روز ی که  به دنیا آمده بود  آرزو می کردم که هلیا زود یک ساله شود و در یک سالگی آرزو داشتم که زود دو ساله شود  و  الان تنها آرزویم در رابطه با او این است که زود زودی سه ساله شود  تا من بتوانم دقایقی را برای خودم وقت بگذارم این مشکل نداشتن هیچ وقت و فرصتی  برای خودم برایم بد جوری عقده شده و چنان  پرداختن  به نیازها و علایق خودم برام حسرت شده که می ترسم تا بزرگ شدن بچه هام زنده نباشم تا مثل سابق  دقایقی در روز را به  برای خودم بگذرانم و بد جوری به خواهر و زن داداشم حسودی ام می شود وقتی توی مهمانی ها د...
13 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته ها می باشد