تو را من چشم در راهم
امسال برای دیدن بهار و نوروز بیشتر از سال های قبل بی تاب هستم . کرختی زمستان - اگر چه اینجا عموما زمستان وحشتناک و بی نهایت سرد معنی نداره - روتین شدن زندگی 9 ماهه اخیرم برای من که عاشق کار و فعالیت اجتماعی هستم ، خستگی روزهای بزرگ کردن و پروراندن فرشته هام - که خودش جزء لذت بخش ترین و زیبا ترین و ماندگارترین خاطرات تمام زندگیم خواهد بود -و خستگی خونه تکونی -که امسال به معنی واقعی کلمه خونده را تکوندم و کلی تمیزش کردم از ترس اینکه دیگه سال اینده مشغله کارمندی و خانه داری و فرزند پروری بهم توانی این چنینی نده- و دلایل دیگه ای که شاید خود آگاه ذهنم هم ازشون بی خبر باشه باعث شده تا این روز های آخری بد جوری بی تاب ورود پر سر و صدای بها...